شعر1738
شعر1738-سکندر که گنجینهٔ راز بود در گنج حکمت بدو باز [...]
شعر1738-سکندر که گنجینهٔ راز بود در گنج حکمت بدو باز [...]
شعر1737-چنین است در سفرهای قدیم ز فیثاغرس آن الهی حکیم [...]
شعر1736-به بقراط شد علم طب آشکار به او گشت قانون [...]
شعر1735-زهی گنج حکمت که سقراط بود مبرا ز تفریط و [...]
شعر1734-فلاطون که فر الهیش بود ز دانش به دل گنج [...]
شعر1733-دبیر خردمند دانشپژوه نویسندهٔ قصهٔ هر گروه نوشت از سکندر [...]
شعر1732-دلا دیدهٔ دوربین برگشای! درین دیر دیرینهٔ دیرپای ببین غور [...]
شعر1731-الهی! کمال الهی تو راست جمال جهان پادشاهی تو راست [...]
شعر1730-چون یک چندی بر این برآمد دودش ز دل حزین [...]
شعر1729-سر فتنهٔ نیکوان آفاق چون ابروی خود به نیکویی طاق [...]
شعر1728-ای خاک تو تاج سربلندان! مجنون تو عقل هوشمندان! خورشید [...]
شعر1727-سخن دیباچهٔ دیوان عشق است سخن نوباوهٔ بستان عشق است [...]
شعر1726-دل فارغ ز درد عشق، دل نیست تن بیدرد دل [...]
شعر1725-دلا تا کی درین کاخ مجازی کنی مانند طفلان خاکبازی؟ [...]
شعر1724-به نام آنکه نامش حرز جانهاست ثنایش جوهر تیغ زبانهاست [...]
شعر1723-الهی غنچهٔ امید بگشای! گلی از روضهٔ جاوید بنمای بخندان [...]
شعر1722-ای رهائی ده هر بیهوشی! مهر بر لب نه هر [...]
شعر1721-ای درین خوابگه بیخبران! بیخبر خفته چو کوران و کران! [...]
شعر1720-این محیط کرمات عرش صدف! عرشیان در طلبات باد به [...]
شعر1719-ای گرو کرده زبان را به دروغ! برده بهتان ز [...]
شعر1718-ای که از طبع فرومایهٔ خویش میزنی گام پی وایهٔ [...]
شعر1717-خارکش پیری با دلق درشت پشتهای خار همی برد به [...]
شعر1716-والی مصر ولایت، ذوالنون آن به اسرار حقیقت مشحون گفت [...]
شعر1715-ای دلت شاه سراپردهٔ عشق جان تو زخم بلاخوردهٔ عشق [...]
شعر1714-ای رقم کردهٔ تو حرف گناه! نامهٔ عمرت ازین حرف [...]
شعر1713-ای دل اهل ارادت به تو شاد! به تو نازم! [...]
شعر1712-ای پر از فیض وجود تو جهان! غرق نور تو [...]
شعر1711-ای درین کارگه هوشربای روز و شب چشم نه و [...]
شعر1710-ای حیات دل هر زنده دلی سرخ رویی ده هر [...]
شعر1709-نقش شفانامهٔ عیسیست این یا رقم خامهٔ مانیست این غنچهای [...]
شعر1708-رونق ایام جوانیست عشق مایهٔ کام دو جهانیست عشق میل [...]
شعر1707-زاغی از آنجا که فراغی گزید رخت خود از باغ [...]
شعر1706-بسته به صد مهر بر اطراف شط عقد محبت کشفی [...]
شعر1705-ای به زبان نکته گذار آمده! وی به سخن نادرهکار [...]
شعر1704-قافیهسنجان چو در دل زنند در به رخ تیرهدلان گل [...]
شعر1703-پیشترین نغمهٔ باغ سخن هست نسیم چمنآرای «کن» هست سخن [...]
شعر1702-باشد اندر صورت هر قصهای خردهبینان را ز معنی حصهای [...]
شعر1701-«ای پسر ملک جهان جاوید نیست بالغان را غایت امید [...]
شعر1700-کیست در عالم ز عاشق خوارتر؟ نیست کار از کار [...]
شعر1699-چون پدر روی سلامان را بدید وز فراق عمر کاه [...]
شعر1698-چون به تدبیر حکیم نامدار یافت گیتی بر شه یونان [...]
شعر1697-شهریاری بود در یونان زمین چون سکندر صاحب تاج و [...]
شعر1696-چون رسیدم شب بدین جا زین خطاب در میان فکر [...]
شعر1695-ضعف پیری قوت طبعم شکست راه فکرت بر ضمیر من [...]
شعر1694-ای به یادت تازه جان عاشقان! ز آب لطفت تر، [...]
شعر1693-بود در مرو شاه جان زالی همچون زال جهان کهنسالی [...]
شعر1692-بود در دل چنان، که این دفتر نبود از نصف [...]
شعر1691-زنگیای روی چون در دوزخ بینیای همچو موری مطبخ ننمودی [...]
شعر1690-قطره چون آب شد به تابستان گشت آن آب سوی [...]
شعر1689-بشنو، ای گوش بر فسانهٔ عشق! از صریر قلم ترانهٔ [...]